ساکن زمین

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۷
فروردين

هر کسی هدف‌هایی در زندگی دارد. و شاید هدف‌های شخصی و متفاوت دیگران و تلاششان برای رسیدن به آنها را حقیر بداند ، سرکوفت بزند ‏و ‏تحقیر کند. و شاید همین سرکوفتها و قضاوت ها(سهم دیگران) و اهمیت دادن ‏به ‏قضاوت‌های شخصی دیگران (سهم ما)، علت سختی پنداشتن سختی های راه رسیدن به هدف است. یا به بیان دیگر، نباید از قضاوت های ‏شخصی دیگران و ‏الفاظ زننده ی آنها تاثیر گرفت زیرا آنها از پشت عینک نیازهای خودشان جهان را نگاه می کنند و مارا قضاوت می کنند.نباید تسلیم شد.

معاشرت یا تماشای دیگران با نیاز‌های متفاوت می تواند بر ما تاثیر بگذارد.‏ نه تنها آدم ها بلکه شرایط یا با تسامح (واقعیت) هم می تواند هدف‌ های ما را دگرگون کند. به هرحال انسان متضاد است و باید مدام مواظب و آگاه باشد.

زندگی بدون یک هدف آرمانی می شود همین مزخرفی که در اطراف خود می بینیم و غرق آنیم. کار مداوم و زندگی روزمره‌ی آمیخته به مشکلات و عقده ی ‏کم ‏پولی و لذت های بی رضایت. قهرمانان عالی ترین نمونه زیستن را تجربه می کنند چون هدف دارند.نه یک هدف معمولی. ‏هدفی ‏آرمانی(چیست؟) که تحمل سختی ها را توجیه کند. اگر آرمان و ایده آلی باشد سختی های رسیدن به آن شیرین می شود.‏اصلا ایستادن و مقاومت و هزینه دادن برای آرمان ها درعین درد داشتن،لذتبخش هم است.

این فقط قهرمان ها هستند که زندگی کردن را تجربه می‌کنند.ما زندگی نمی کنیم.ما حتی زنده هم نیستیم. ما فقط جسدهای بی روحی هستیم که حرکت می کنیم ، غذا می خوریم،  سک. می کنیم ، توی تلگرام و شمال ول می چرخیم و به زور موسیقی و نوحه و سیگار و بچه و هنر و فوتبال و هزاران از این مزخرفات ، به تحمل این نفس کشیدن ادامه می دهیم. به علت لجاجتی درونی به نفس کشیدن، ترس از نفس نکشیدن یا جهنم محتمل در دنیای دیگر، این مُردگی را ادامه می دهیم تا روزی که بمیریم. حتی گاهی لذت هم می بریم اما خیلی وقت است که مرده ایم.

البته من مردم را می فهمم. آن ها چیز دیگری برایشان متصور نیست. زندگی را غیر از اینی که جامعه به آنها یاد داده نمی بینند. ناگهان خود را وسط مهلکه ای می بینی: دعوای منزلت، پست و مقام ، پول ، آسایش و... می خواهی زندگی کنی. پولی در بیاوری ، لذتی ببری. به مرحله بعد که می رسی خود را دربرابر فرزند مسئول می دانی ، فرزندی که به نوعی خودت آن را خلق کرده ای و نگرانی که نکند بی پولی بچشد. او را هم مثل خود می بینی و او هم مثل تو و دیگران خواهد شد.

در تصور غالب جامعه نوعی نگاه سیاه به زندگی ، کار و... وجود دارد. کافی است چارکلام از آنها بشنوی تا نه تنها متوجه این نگاه سیاه شوی بلکه اندک اندک خودت هم دچار این نگاه شوی.


  • یاسین زیدآبادی
۲۷
فروردين

ما ایرانی هایی نیستیم که غرب می خواهد به زور و باجنگ نرم ما را مثل خود کند. (البته غرب میخواهد مارا مثل خود کند) بلکه ما خود غربی هستیم. ما بیرون از غرب نیستیم و غرب خارج از دیوارهای شهرمان نیست. ما خود ساکن غرب هستیم.( البته غربی هستیم با تفاوت هایی با بقیه غربی ها) به بیان دقیق‌تر، ما جزء غرب هستیم و غربی بودن هم جزئی از هست.

ما ایرانیان، مخلوط ناهمگونی هستیم از غرب، اسلام ، ایران قبل از اسلام ، عرفان و غیره. این ناهمگونی مشکلات بی نهایتی را موجب می شود که هرروزه شاهد آنیم.پس چاره چیست؟

نمی توانیم دین را از وجودمان حذف کنیم. چه بسا در مرتبه اول نمی توانیم که بخواهیم چه رسد به اینکه بخواهیم و نتوانیم. غربی بودن را هم نمی توانیم از وجودمان بیرون بکشیم.ایرانی بودن را هم.همه‌شان ضروری اند و در وجودمان رخنه کرده اند. باید میان این پاره های متضاد وجودمان، آشتی برقرار کنیم. باید آنها را به همکاری بکشانیم. البته کلمه آشتی گمراه کننده است چرا که رفع تضاد را بدون تغییر هر یک از اجزاء ، تداعی می کند. در حالی که لازمه رفع تضاد واقعی ، تغییر همه اجزاء است.البته تغییر نه حذف.

می خواهم خودمان را بزرگ نشان دهم با یک تشبیه. ما مثل پیامبران دروغینی هستیم که به ما وحی نمی شود.پس برای ساختن دین جدید، چه می کنیم؟ از هر چیز در اطرافمان، بهترین و کامل ترین ها را انتخاب می کنیم و در کنارهم قرار می دهیم. باید از اطراف ایده بگیریم.البته کلسیونر بودن کافی نیست بلکه باید بین اجزاء جدید ، هماهنگی درونی هم بوجود آوریم. 

باید همه‌ی حرف ها را به تعلیق درآوریم. و برای رسیدن به آمال و آرزوهای متضادمان همه را تغییر دهیم.باید همه‌ی مکاتب را دستکاری و دگرگون کنیم و بکوشیم بین این همه کثرت، وحدت بوجود آوریم. آن وقت است که تضاد ها رفع خواهند شد. و به آرامش خواهیم رسید.


  • یاسین زیدآبادی
۰۴
فروردين

وقتی مرگ را در نزدیکی خود می بینی ، در دایره امکان‌ها می بینی ،وقتی دو قدم دیگر مرگ است دیگر احتیاط ها ، حزم اندیشی ‌ها و ترس های رایج برایت بی ارزش خواهد شد. 

  • یاسین زیدآبادی