زندگی طبیعی چیزی است که هر روز به آن می اندیشم. یعنی زندگیای یا روش زیستنی که با انسان و ویژگی هایش بیشتر می سازد { =بیشتر سازگار است} البته مفید است که به این حرف ها هم بیندیشیم :
مثلا اینکه انسان توانایی سازگاری بالایی دارد و زندگی طبیعی به این معنای خاص ، فقط یکی است از روشهای زندگی نه بهترینشان.
یا اینکه اگر هدف از زندگی طبیعی خوشبختی بیشتر است ، بهتر است هیچ وقت به کارش نبندی زیرا زندگی پیشینیان ما که ، احتمالا قبول داریم به زندگی طبیعی نزدیک تر بوده است ، به هیچ روی آن ها را خوشبخت تر از ما نمی کرده.
به هر روی ، تصمیم گرفته ام که دیگر وبلاگ ننویسم. گویا سرنوشت هر وبلاگی است که روزی متروکه شود. بر روی مطالبش غبار بنشیند و نظراتش سرد شود.
دلایل مختلفی دارم:
- ترک عادتهای مزاحم. مثلا ترک همین اینترنت تا جایی که ضرری نرسد.
- به نظرم رسید که در راه زندگی حقیقیام قرار گرفته ام، خوشبختانه راه به سوی هدفی که دوستش می دارم. دیگر وبلاگ چه جایگاهی دارد؟ منظورم این است که برای بزرگ شدن ، می بایست همچون بزرگان عمل کرد. شاید به نظر شما مسخره بیاید. خب بیاید! شاید بعدها سایتی برای درج یک سری مقاله باز کردم. خیلی بعدها.
- تمرکز. تمرکز ذهن و نیرو.
- خلاصه که " بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش " . ( از این روش ها که برای اقناع مخاطب و اثبات حرف خود ، شعری را علم کنیم. )
راستی، این هم یک قطعه ی پیانو. ته گلویم مانده بود. از فرانتس لیست.
...
همین دیگر.تمام شد.