ساکن زمین

۲۳
خرداد

زندگی طبیعی چیزی است که هر روز به آن می اندیشم. یعنی زندگی‌ای یا روش زیستنی که با انسان و ویژگی هایش بیشتر می سازد { =بیشتر سازگار است} البته مفید است که به این حرف ها هم بیندیشیم : 

مثلا اینکه انسان توانایی سازگاری بالایی دارد و زندگی طبیعی به این معنای خاص ، فقط یکی است از روش‌های زندگی نه بهترینشان.

یا این‌که اگر هدف از زندگی طبیعی خوشبختی بیشتر است ، بهتر است هیچ وقت به کارش نبندی زیرا زندگی پیشینیان ما که ، احتمالا قبول داریم به زندگی طبیعی نزدیک تر بوده است ، به هیچ روی آن ها را خوشبخت تر از ما نمی کرده.

به هر روی ، تصمیم گرفته ام که دیگر وبلاگ ننویسم. گویا سرنوشت هر وبلاگی است که روزی متروکه شود. بر روی مطالبش غبار بنشیند و نظراتش سرد شود. 

دلایل مختلفی دارم:

  1.  ترک عادت‌های مزاحم. مثلا ترک همین اینترنت تا جایی که ضرری نرسد.
  2. به نظرم رسید که در راه زندگی‌ حقیقی‌ام قرار گرفته ام، خوشبختانه راه به سوی هدفی که دوستش می دارم. دیگر وبلاگ چه جایگاهی دارد؟  منظورم این است که برای بزرگ شدن ، می بایست همچون بزرگان عمل کرد. شاید به نظر شما مسخره بیاید. خب بیاید! شاید بعدها سایتی برای درج یک سری مقاله باز کردم. خیلی بعدها.
  3. تمرکز. تمرکز ذهن و نیرو.
  4. خلاصه که " بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش " . ( از این روش ها که برای اقناع مخاطب و اثبات حرف خود ، شعری را علم کنیم. )
البته وبلاگ نوشتن می تواند شیرین باشد. به خصوص نوشتن این وبلاگ برای من لذتبخش بود. اصلا نوشتن نوعی است از آفریدن ، آفرینش یک عین بیرونی از درون. مشاهده ی این وبلاگ برایم شیرین است و احساس می کنم که کاری کرده ام. شاید احساس یک نجار وقتی یک وسیله مفید برای دیگران می سازد یا یک نقاش وقتی به تابلویی که خود آفریده ، با غرور می نگرد و جزئیاتش را با خود مرور می کند. یا یک نویسنده وقتی کتابش را ورق می زند.
از خواندن‌های شما و نظرهای شما مچکرم.

راستی، این هم یک قطعه ی پیانو. ته گلویم مانده بود. از فرانتس لیست.

...

همین دیگر.تمام شد.

  • یاسین زیدآبادی
۳۱
ارديبهشت

یک وقت هست که حکومتی زیر فشار قرار می گیرد اما چون مقاومتش را اراده ی مردم ایجاد کرده است می تواند مقاومت کند. آمریکا با ایران دشمن است.حکومت ایران مقاومت می کند اما حمایت توده ی مردم آن چنان که باید پشت سرش نیست.لااقل من اینگونه احساس می کنم. اگر کشور را تحریم کنند بیشتر مردم نمی گویند این وضع اقتصادی بد ، بهای مقاومت است پس می پردازیم. بهای چه چیز را باید بپردازند که اگر نپردازند نیک‌مردمی نیستند وقتی آزادی کم است، وقتی فساد زیاد است ، وقتی عدالت نیست ، وقتی شفافیت نیست وقتی... وقتی حتی آرمان فلسطین دغدغه‌ی بیشترشان نیست. فقط باید خدارا شکر کنیم که داعش سرمان را نمی برد و لب مرزهای اسرائیل پایگاه داریم؟ استقلال خالی به چه درد می خورد؟( اصلا استقلال یعنی چه؟) آنها از چه چیز باید دفاع کنند؟

  • یاسین زیدآبادی
۱۹
ارديبهشت

ای ابرها که می روید

ای کاش من هم با شما همراه می شدم

تا بر فراز زمین و رهیده از کثافاتش

آرام می رفتیم و تماشا می کردیم مسابقه ی هستی.


  • یاسین زیدآبادی
۱۸
ارديبهشت

برای شروع تفکر، باید ساختمان تفکر را برروی چه مفروضاتی بنا کنیم؟ چه مفروضاتی را باید به رسمیت بشناسیم؟

ادامه دارد...

  • یاسین زیدآبادی
۱۰
ارديبهشت

کلمات زیادی در در طول روز می شنویم و بنا به عادت تکرارشان می کنیم بی آنکه آگاه باشیم چه معنایی دارند. مثلا توجهم جلب شد به واژه صهیونیسم. با یک جستجو فهمیدم ( آن‌طور که نوشته شده بود ) نام جنبشی است شکل گرفته در قرن نوزدهم . ایده‌ی اصلی آن  تشکیل کشوری بود برای یهودیان که در جهان پراکنده بودند. با رجوع به متون مذهبی و تاریخی ، مکان آن را اسرائیل کنونی انتخاب کردند. 

جدای از اینها لااقل اساس و کلیت این جنبش از نظر یک یهودی می تواند کاملا موجه باشد.

  • یاسین زیدآبادی
۰۹
ارديبهشت

ویکتور هوگو در پانزده سالگی در دفتر یادداشت خود نوشته بود : "من می خواهم شاتوبریان باشم یا هیچ نباشم." سرانجام برتر از آن نویسنده نامدار شد.

دن کیشوت در ابتدای فصل ۵۸ رمان دن کیشوت: " آزادی ،سانچو، گرانبهاترین موهبتی است که خداوند به آدمیان عطا فرموده. در جهان هیچ چیز با آزادی برابر نیست و حتی گنجینه هایی که خاک در دل خود نهفته است و دفینه هایی که اقیانوس در عمق گرداب‌های خود پنهان ساخته  است ارج و بهای آزادی را ندارد.شایسته و ضروری است که آدمی بخاطر آزادی و شرف، جان خود را نیز به خطر اندازد ..."

وقتی واقعا آزادی را می فهمیم که مزه‌ی زندان را چشیده باشیم. مگر نه این است که همین حالا هم همه‌ی ما اسیر جامعه خود هستیم؟ پ.ن: البته بخشی از این اسارت ، معلول آن است که ما اسیر خود هستیم.


The only absolute knowledge attainable by man is that life is meaningless.

Tolstoy|My Confession(1882)


گر مرد رهی میان خون باید رفت     وز پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس    خود راه بگویدت که چون باید رفت 

مختارنامه.باب هجدهم.عطار

  • یاسین زیدآبادی
۰۶
ارديبهشت

یکی از ملزومات گفتگو تعلیق خود است. قرار نیست در حین گفتگو به نتیجه یا توافقی برسیم. اصلا توافقی در کار نیست. تازه مدتی بعد از گفتگوست که انسان از ، خودِ پیش از گفتگو + مخاطب،  به خودِ دگرگونه شده‌ی بعد گفتگو مبدل می شود.

  • یاسین زیدآبادی
۲۷
فروردين

هر کسی هدف‌هایی در زندگی دارد. و شاید هدف‌های شخصی و متفاوت دیگران و تلاششان برای رسیدن به آنها را حقیر بداند ، سرکوفت بزند ‏و ‏تحقیر کند. و شاید همین سرکوفتها و قضاوت ها(سهم دیگران) و اهمیت دادن ‏به ‏قضاوت‌های شخصی دیگران (سهم ما)، علت سختی پنداشتن سختی های راه رسیدن به هدف است. یا به بیان دیگر، نباید از قضاوت های ‏شخصی دیگران و ‏الفاظ زننده ی آنها تاثیر گرفت زیرا آنها از پشت عینک نیازهای خودشان جهان را نگاه می کنند و مارا قضاوت می کنند.نباید تسلیم شد.

معاشرت یا تماشای دیگران با نیاز‌های متفاوت می تواند بر ما تاثیر بگذارد.‏ نه تنها آدم ها بلکه شرایط یا با تسامح (واقعیت) هم می تواند هدف‌ های ما را دگرگون کند. به هرحال انسان متضاد است و باید مدام مواظب و آگاه باشد.

زندگی بدون یک هدف آرمانی می شود همین مزخرفی که در اطراف خود می بینیم و غرق آنیم. کار مداوم و زندگی روزمره‌ی آمیخته به مشکلات و عقده ی ‏کم ‏پولی و لذت های بی رضایت. قهرمانان عالی ترین نمونه زیستن را تجربه می کنند چون هدف دارند.نه یک هدف معمولی. ‏هدفی ‏آرمانی(چیست؟) که تحمل سختی ها را توجیه کند. اگر آرمان و ایده آلی باشد سختی های رسیدن به آن شیرین می شود.‏اصلا ایستادن و مقاومت و هزینه دادن برای آرمان ها درعین درد داشتن،لذتبخش هم است.

این فقط قهرمان ها هستند که زندگی کردن را تجربه می‌کنند.ما زندگی نمی کنیم.ما حتی زنده هم نیستیم. ما فقط جسدهای بی روحی هستیم که حرکت می کنیم ، غذا می خوریم،  سک. می کنیم ، توی تلگرام و شمال ول می چرخیم و به زور موسیقی و نوحه و سیگار و بچه و هنر و فوتبال و هزاران از این مزخرفات ، به تحمل این نفس کشیدن ادامه می دهیم. به علت لجاجتی درونی به نفس کشیدن، ترس از نفس نکشیدن یا جهنم محتمل در دنیای دیگر، این مُردگی را ادامه می دهیم تا روزی که بمیریم. حتی گاهی لذت هم می بریم اما خیلی وقت است که مرده ایم.

البته من مردم را می فهمم. آن ها چیز دیگری برایشان متصور نیست. زندگی را غیر از اینی که جامعه به آنها یاد داده نمی بینند. ناگهان خود را وسط مهلکه ای می بینی: دعوای منزلت، پست و مقام ، پول ، آسایش و... می خواهی زندگی کنی. پولی در بیاوری ، لذتی ببری. به مرحله بعد که می رسی خود را دربرابر فرزند مسئول می دانی ، فرزندی که به نوعی خودت آن را خلق کرده ای و نگرانی که نکند بی پولی بچشد. او را هم مثل خود می بینی و او هم مثل تو و دیگران خواهد شد.

در تصور غالب جامعه نوعی نگاه سیاه به زندگی ، کار و... وجود دارد. کافی است چارکلام از آنها بشنوی تا نه تنها متوجه این نگاه سیاه شوی بلکه اندک اندک خودت هم دچار این نگاه شوی.


  • یاسین زیدآبادی
۲۷
فروردين

ما ایرانی هایی نیستیم که غرب می خواهد به زور و باجنگ نرم ما را مثل خود کند. (البته غرب میخواهد مارا مثل خود کند) بلکه ما خود غربی هستیم. ما بیرون از غرب نیستیم و غرب خارج از دیوارهای شهرمان نیست. ما خود ساکن غرب هستیم.( البته غربی هستیم با تفاوت هایی با بقیه غربی ها) به بیان دقیق‌تر، ما جزء غرب هستیم و غربی بودن هم جزئی از هست.

ما ایرانیان، مخلوط ناهمگونی هستیم از غرب، اسلام ، ایران قبل از اسلام ، عرفان و غیره. این ناهمگونی مشکلات بی نهایتی را موجب می شود که هرروزه شاهد آنیم.پس چاره چیست؟

نمی توانیم دین را از وجودمان حذف کنیم. چه بسا در مرتبه اول نمی توانیم که بخواهیم چه رسد به اینکه بخواهیم و نتوانیم. غربی بودن را هم نمی توانیم از وجودمان بیرون بکشیم.ایرانی بودن را هم.همه‌شان ضروری اند و در وجودمان رخنه کرده اند. باید میان این پاره های متضاد وجودمان، آشتی برقرار کنیم. باید آنها را به همکاری بکشانیم. البته کلمه آشتی گمراه کننده است چرا که رفع تضاد را بدون تغییر هر یک از اجزاء ، تداعی می کند. در حالی که لازمه رفع تضاد واقعی ، تغییر همه اجزاء است.البته تغییر نه حذف.

می خواهم خودمان را بزرگ نشان دهم با یک تشبیه. ما مثل پیامبران دروغینی هستیم که به ما وحی نمی شود.پس برای ساختن دین جدید، چه می کنیم؟ از هر چیز در اطرافمان، بهترین و کامل ترین ها را انتخاب می کنیم و در کنارهم قرار می دهیم. باید از اطراف ایده بگیریم.البته کلسیونر بودن کافی نیست بلکه باید بین اجزاء جدید ، هماهنگی درونی هم بوجود آوریم. 

باید همه‌ی حرف ها را به تعلیق درآوریم. و برای رسیدن به آمال و آرزوهای متضادمان همه را تغییر دهیم.باید همه‌ی مکاتب را دستکاری و دگرگون کنیم و بکوشیم بین این همه کثرت، وحدت بوجود آوریم. آن وقت است که تضاد ها رفع خواهند شد. و به آرامش خواهیم رسید.


  • یاسین زیدآبادی
۰۴
فروردين

وقتی مرگ را در نزدیکی خود می بینی ، در دایره امکان‌ها می بینی ،وقتی دو قدم دیگر مرگ است دیگر احتیاط ها ، حزم اندیشی ‌ها و ترس های رایج برایت بی ارزش خواهد شد. 

  • یاسین زیدآبادی
۰۳
اسفند
سلام یا هر کلامی که شما بپسندی.
  • یاسین زیدآبادی